انتشارات سوره مهر | به قلم محسن مومنی شریف بخوانید؛

داستان پیوند ناگسستنی اقوام ایرانی

کتاب «ماه و بلوط» اثر ارزشمند محسن مومنی شریف که به همت انتشارات سوره مهر در سال ۱۴۰۳ منتشر شده است، اثری داستانی با محوریت زندگی، فرهنگ و رشادت‌های مردم غیور کردستان است. این کتاب با روایتی شخصیت‌محور و توصیفات شاعرانه، خواننده را به عمق فرهنگ غنی و تاریخ پربار این منطقه از ایران عزیزمان می‌برد.

داستان پیوند ناگسستنی اقوام ایرانی

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، کتاب «ماه و بلوط» اثر ارزشمند محسن مومنی شریف که به همت انتشارات سوره مهر در سال 1403 منتشر شده است، اثری داستانی با محوریت زندگی، فرهنگ و رشادت‌های مردم غیور کردستان است. این کتاب با روایتی شخصیت‌محور و توصیفات شاعرانه، خواننده را به عمق فرهنگ غنی و تاریخ پربار این منطقه از ایران عزیزمان می‌برد.

محسن مومنی شریف، نویسنده خوش‌ذوق این اثر، با هنرمندی تمام از طریق بازآفرینی زندگی شخصیت‌ها و روایت داستان‌هایی برگرفته از تاریخ شفاهی، زیبایی‌های زبان، ادبیات و رسوم کهن مردم کردستان را برجسته کرده است. «ماه و بلوط» نه تنها یک داستان، بلکه سفری است پرمعنا به دل کردستان که همزیستی و پیوند ناگسستنی میان اقوام ایرانی را به زیبایی به تصویر می‌کشد.

این اثر درخشان، علاوه بر نشان دادن فرهنگ اصیل و فداکاری‌های بی‌شمار مردم کردستان، یادآور اهمیت شناخت، احترام و تکریم به هویت‌های فرهنگی متنوع و رنگارنگ ایران است. «ماه و بلوط» با قلمی شیوا و دلنشین، خواننده را با خود همراه می‌کند تا با جنبه‌های کمتر شناخته‌شده این دیار آشنا شود و درک عمیق‌تری از تاریخ و مردمان آن بیابد.

برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی، به ویژه آثاری که ریشه‌های محکم در فرهنگ و تاریخ بومی ایران دارند، و همچنین پژوهشگران فرهنگ اقوام، این کتاب منبعی ارزشمند و خواندنی خواهد بود. انتشارات سوره مهر با انتشار این کتاب، گامی دیگر در معرفی چهره‌های درخشان فرهنگی و ادبی ایران برداشته است.

بریده‌ای از کتاب ماه و بلوط

اما برای جلال، آن زن کولی که کسی نبود؛ از وقتی دلش برای دختر چشم و ابرو سیاهی لرزیده بود، دیگر هیچ چشم و ابرو و خط و خالی برایش حلاوت نداشت. بعد از آن، مقیاس و معیار همه زیبایی‌ها برای او، ستاره بود؛ با آن چشم‌های سیاه عمیق که دو خورشید در آن‌ها می‌درخشید و به بیننده زندگی می‌بخشید. جلال، نه تنها در خیالش، بلکه در خواب‌هایش هم، او را در هاله‌ای از وقار و متانت می‌دید… ای عشق، ای عزیزترین میهمان عمر، دیر آمدی به دیدنم، اما خوش آمدی.

1403/10/24